Famoonevis گاهی برای رسیدن به آرامش باید نوشت
| ||
دل هایمان مثل کمد آقای ووپی شده است. درش را که باز کنیم هزار حرف ناگفته داریم که بی هوا سرازیر می شوند. از حرف های به حق گرفته تا غر و لند های به ناحق و لجاجت های کودکانه... نمی شود از دیگران خواست پای دل آدم بنشینند و آدم یک ریز حرف بزند تا جایی که حس سبکی بکند. اما می شود پای حرف دل خودمان بنشینیم و اینقدر حرف بزنیم و جواب بدهیم و بحث کنیم که دیگر چیزی برای بحث و جدل باقی نماند. زدن حرفِ دل گاو نر میخواهد و مرد کهن، که اگر مردش نباشی حرفت خورده می شود و از بین می رود و لابد به ناچار یک عذرخواهیِ از سر اجبار هم وصله پینه اش میکنی و هر روز به خودت بد و بی راه می گویی که بی عرضه تر از تو ندیده ام... اگر مردش نباشی و نگویی میشود بختک و قلبت را تسخر میکند. می شود خوره و می افتد به جانت. شاید حتی به یک فرد کینه ای تبدیلت کند. اگر مردش نباشی صاحب یک قلب بی آلایش که آماده ی مهر ورزیدن است نیستی. می شوی صاحب بازار شام؛ و هر نخی را که بکشی تا به انتهایش برسی کلی گره سر راهت سبز میشود و کلی خرابی به بار می آورد. همیشه که نمی توان به کسی که روزی حرفی زده است، و حرفش روی دلمان سنگینی کرده است و زبان به دهان گرفتیم و آهی سر دادیم و گذاشتیم که " این نیز بگذرد... " لبخند زد. حداقل باید پیش خودمان صادق باشیم و پای حرف های خودمان بنشینیم و عادلانه رتق و فتقشان کنیم، که اگر خودمان هم پای دلمان ننشینیم یک جای نا به جا این حرف ها کار دست دلمان میدهد. نویسنده و عکاس : فاطمه سادات مخبر [ سه شنبه 96/6/21 ] [ 7:42 عصر ] [ فاطمه سادات مخبر ]
|
||
[قالب وبلاگ : سیب تم] [Weblog Themes By : SibTheme.com] |