پيام
+
جان پس از عمري دويدن لحظه اي آسوده بود
عقل سرپيچيده بود از آنچه دل فرموده بود
عقل با دل رو به رو شد ، صبح دلتنگي بخير
عقل برمي گشت راهي را که دل پيموده بود
عقل کامل بود ، فاخر بود ، حرف تازه داشت
دل پريشان بود، دل خون بود، دل فرسوده بود
عقل منطق داشت ، حرفش را به کرسي مي نشاند
دل سراسر دست و پا مي زد ، ولي بيهوده بود
حرف منّت نيست اما صد برابر پس گرفت
گردش دنيا اگر چيزي به ما افزوده بود
جبهه مقاومت اسلامي
95/10/15
Famoo
من کي ام؟! باغي که چون با عطر عشق آميختم
هر اناري را که پروردم به خون آلوده بود.../
فاضل نظري