Famoonevis گاهی برای رسیدن به آرامش باید نوشت
| ||
گفتی: میشه پیش تو بخوابم؟! گفتم: نه دیگه بزرگ شدی باید تو اتاق خودت بخوابی. گریه کردی و نق نق کنان راهی اتاقت شدی. امدم پیشت؛ اشک هات رو پاک کردم و گفتم: مرد که گریه نمی کنه، امشب که بخوابی صبح باز هم کنار هم می شینیم سر سفره ی صبحونه و منتظر بابا میشیم تا با نون سنگک داغ از راه برسه... لبخند محوی زدی و گفتی: فردا زودتر بیدارم کن؛ میخوام با بابا برم نون بگیرم! پیشونیت رو بوسیدم؛ چشمی گفتم و رفتم. صبح که شد هر چی صدات کردم تا بگم که نونوایی آوار شده و امروز از نون داغ و تازه خبری نیست بیدار نشدی...
" بی تو دور از ضربه های قلـ??ـب تو قلـ??ـب من می پوسد آنجا زیر خاک "
#تسلیت #فروغ_فرخزاد #فاطمه_سادات_مخبر
[ سه شنبه 96/8/23 ] [ 11:7 عصر ] [ فاطمه سادات مخبر ]
دل هایمان مثل کمد آقای ووپی شده است. درش را که باز کنیم هزار حرف ناگفته داریم که بی هوا سرازیر می شوند. از حرف های به حق گرفته تا غر و لند های به ناحق و لجاجت های کودکانه... نمی شود از دیگران خواست پای دل آدم بنشینند و آدم یک ریز حرف بزند تا جایی که حس سبکی بکند. اما می شود پای حرف دل خودمان بنشینیم و اینقدر حرف بزنیم و جواب بدهیم و بحث کنیم که دیگر چیزی برای بحث و جدل باقی نماند. زدن حرفِ دل گاو نر میخواهد و مرد کهن، که اگر مردش نباشی حرفت خورده می شود و از بین می رود و لابد به ناچار یک عذرخواهیِ از سر اجبار هم وصله پینه اش میکنی و هر روز به خودت بد و بی راه می گویی که بی عرضه تر از تو ندیده ام... اگر مردش نباشی و نگویی میشود بختک و قلبت را تسخر میکند. می شود خوره و می افتد به جانت. شاید حتی به یک فرد کینه ای تبدیلت کند. اگر مردش نباشی صاحب یک قلب بی آلایش که آماده ی مهر ورزیدن است نیستی. می شوی صاحب بازار شام؛ و هر نخی را که بکشی تا به انتهایش برسی کلی گره سر راهت سبز میشود و کلی خرابی به بار می آورد. همیشه که نمی توان به کسی که روزی حرفی زده است، و حرفش روی دلمان سنگینی کرده است و زبان به دهان گرفتیم و آهی سر دادیم و گذاشتیم که " این نیز بگذرد... " لبخند زد. حداقل باید پیش خودمان صادق باشیم و پای حرف های خودمان بنشینیم و عادلانه رتق و فتقشان کنیم، که اگر خودمان هم پای دلمان ننشینیم یک جای نا به جا این حرف ها کار دست دلمان میدهد. نویسنده و عکاس : فاطمه سادات مخبر [ سه شنبه 96/6/21 ] [ 7:42 عصر ] [ فاطمه سادات مخبر ]
زندگی راحته اونقدر راحت که وقتی زمین خوردی میتونی یه لبخند بزنی به همه ی تنهایی هات و ناراحتی هات و درست همون لحظه که تنهایی آزارت میده یه دستی پیدا میشه که میاد رو شونه ات و کمکت میکنه تا تو آروم بغضت رو قورت بدی... بعد دستت رو میگیره و پامیشی
بهت میگه همیشه هواتو دارم شاید تو منو نبینی
اما بدون همه جا میبینمت بیشتر مواظب خودت باش
دل شیشه ای و کوچیکت تاب این همه ضربه رو نداره
بعد با یه لبخند حمایت کننده بگه نباید قلبت لب پَر میشد
اما حالا که شده خودم کمکت میکنم تا درستش کنی
تو دقیقا معنی واژه ی مهربونی هستی
پس
بیخیال همه
مهم تویی
تو که همیشه باهامی
خودت که حال و روز دلمو میبینی
دیگه از دنیات چی میخوام جز نگاه خودت؟!
مرسی که هوامو داشتی و داری
حداقل وقتی بهم میخندی
میدونم هنوز برای یکی عزیزم
حیلی دوستت دارم عزیزترینم
حال دل من با تو که هستم عالیه
دل نویس
نویسنده و عکاس : فاطمه سادات مخبر [ شنبه 95/8/8 ] [ 6:57 عصر ] [ فاطمه سادات مخبر ]
تهران شب از تو دور است تهران همیشه نور است تهران و کوچه هایش یاد آور غرور است #ناشناس
طراحی با ذغال و کنته طراح : فاطمه سادات مخبر [ شنبه 95/8/8 ] [ 6:29 عصر ] [ فاطمه سادات مخبر ]
جایی که من زندگی میکنم محجبه بودن و حجاب داشتن سخت اما شیرینه چون باعث میشه همه یه جور خاص نگاهت بکنن جایی که من زندگی میکنم اکثر آدم هاش فکر میکنن اسلام یعنی داعش جایی که من هستم حجاب یعنی مانتوی گشاد و بلند با شال یا روسری بلند جایی که هستم حجاب داشتن براشون قابل درک نیست مردمش فکر میکنن من بخاطر کتک های پدرم محجبه هستم واما لذت بخش ترین جای ماجرا اینکه تو باید بهشون توضیح بدی در دین ما بانوان باید حجاب داشته باشن و باید محارمت رو براشون نام ببری تابدونن جلوی چه کسایی راحت هستی باید بهشون توضیح بدی که حجاب من ارزش و شخصیت من رو والا میکنه و مهم تر از همه باید بهشون بگی بخاطر محجبه بودن کسی زورت نکرده و اون یک انتخاب هستش انتخاب تو انتخابی که عاشقانه دوستش داری حجاب من شاید اینجا دیگه چادر نباشه اما یه دنیا عشقه اطاعت امر خدای خوبم هستش خب منم دلم چادر میخواد حتی دلم برای چادر مشکی سرکردن تنگ میشه اما گاهی مجبوری علایقت رو نگه داری تو دلت تا به وقتش من عاشق ایرانم چون وقتایی که میام ایران میتونم با افتخار چادرمشکیم رو سرم کنم و تو کوچه پس کوچه های تهران قدم بزنم حجاب و محجبه بودن تو دل اروپا سخت هست اما خیلی شیرینه من عاشق حجابم هستم نویسنده : فاطمه سادات مخبر عکاس : تلما انصاری
پ.ن: قدیمی نویس [ پنج شنبه 95/6/18 ] [ 10:16 عصر ] [ فاطمه سادات مخبر ]
باید بنویسی... گاهی باید چیزی شبیه به یک عاشقانه بنویسی و خودت مخاطب خاص خودت شوی
باید با خودت خلوت کنی و صادقانه خودت را قضاوت کنی...باید ببینی با دلت چند چندی؟ اگر دلت از خودت راضی باشد هیچ چیز نمی تواند آزارت دهد...
بگذار تا دلت همه حرف هایش را بگوید؛حتی اگر زندگی ات را به یک سناریو ی دراماتیک یا یک تراژدی سوزناک تبدیل کرد. بگذار خالی شود از همه ی بدی ها و ناملایمات زندگی... وقتی خوشبخت شدی و برای خودت برو بیایی پیداکردی نوشته هایت را مرور کن تا فراموش نکنی از کجا به کجا رسیدی، تاخودت را گم نکنی، تا برای آدم هایی که هر لحظه کنارت بودند و تو را به سمت خوشبختی بردند خودت را نگیری؛ تا غرورت آنقدر رشد نکند که خودت را نابود کند... آدم ها خیلی فراموش کارند...گذشته ها و قول ها و خوشی هایشان را فراموش میکنند؛ حتی گاهی آدم های خوب زندگیشان را هم به فراموشی می سپارند. بنویس تا فراموش نکنی آدم ها را ، قول هایت را ، تلخی ها و شیرینی های گذشته ات را ... بنویس و بگذار نوشته هایت تجربه شوند برای دیگران...
بنویس تا هر زمانی که خواستی تغییر کنی یادت نرود تو همان انسان عادی دیروز بودی که حالا بزرگ شدی...
آنقدر به اطرافیانت خوبی کن تا روزی که برای همیشه با دنیا و تعلقاتش وداع کردی کسی باشد که دلش برات تنگ بشود... نام نیکو گر بماند ز آدمی به کزو ماند سرای زرنگار
پ.ن: مهربان باشیم و مهربانی رو بهم یاد بدیم باورکنید همه ی ما یه روز میریم. پس چه بهتر جوری بریم که یادمون لبخند بشه بر لبها نه غصه بر دلها عکاس و نویسنده : فاطمه سادات مخبر 3:38 بعد از ظهر 1395/5/28 خورشیدی
[ پنج شنبه 95/6/4 ] [ 3:44 صبح ] [ فاطمه سادات مخبر ]
|
||
[قالب وبلاگ : سیب تم] [Weblog Themes By : SibTheme.com] |